متافیزیک چیست ؟

فهرست محتوای این مقاله

متافیزیک

متافیزیک (Metaphysics) شاخه ای از فلسفه است که به بررسی اصول اولیه هستی، هویت و تغییر، مکان و زمان، علیت، ضرورت و امکان می پردازد و شامل سؤالاتی در مورد ماهیت آگاهی و رابطه بین ذهن و ماده است. کلمه متافیزیک از دو کلمه یونانی گرفته شده است که به معنای پس یا پشت سر یا در میان طبیعی می باشد. بنظر می رسد این اصطلاح ممکن است توسط کسی که آثار ارسطو را بررسی می کرده ابداع شده باشد. مابعدالطبیعه به مطالعه سؤالاتی می‌پردازد که مربوط به چیستی چیزی است و به دنبال پاسخ انتزاعی و کاملاً کلی به این 2 سؤال است:

  1. چه چیزی آنجاست؟
  2. چگونه است؟

متافیزیک به بررسی موضوعاتی مانند وجود، اشیاء و خصوصیات آنها، مکان و زمان، علت و معلول و امکان است. متافیزیک در کنار معرفت شناسی، منطق و اخلاق یکی از چهار شاخه اصلی فلسفه به شمار می رود.

دقت کنید که متافیزیک دین نیست. دین اعتقاداتی است که گاهی درباره آینده جهان پیش بینی هایی می کند و گاهی توضیح می دهد که چرا پدیده های خاصی به وجود می آیند و چرا اتفاقات خاصی رخ می دهند. اما مسئله این است که دین را نمی توان تغییر داد چرا که یکپارچگی دین به هم می ریزد. مثلا براساس یک سری از مذاهب؛ پدیده های اسرار آمیز جهان به خاطر خدایان مختلفی به وجود آمده اند. حالا اگر بخواهیم سوال بپرسیم یا به کل این عقیده را عنوان کنیم که جهان از یک خدای واحد به وجود آمده، دیگر نمی توانیم در چارچوب مذاهب قبلی باشیم. بلکه اساسا داریم مذهب و دین جدیدی درست می کنیم.

پایه و اساس متافیزیک

متافیزیک سعی می کند گزارشی منسجم از ساختار جهان و درک روزمره و علمی ما از آن را بدون هیچ تناقضی به ما ارائه دهد. در ریاضیات، روش های مختلفی برای تعریف اعداد وجود دارد. در متافیزیک نیز راه‌های مختلفی برای تعریف اشیا، ویژگی‌ها، مفاهیم و دیگر موجوداتی که جهان را می‌سازند، وجود دارد. متافیزیک حتی ممکن است موجودیت بعضی موارد مانند اتم ها و ابر رشته را نیز مورد مطالعه قرار دهد که موضوع بررسی آن مقوله هایی مانند شئی، ویژگی و علیت است. برای مثال: ادعای الکترون های باردار که یک نظریه علمی است، بررسی معنای شئی بودن الکترون ها، داشتن ویژگی بارداری و وجود هر دو در یک فضا بر عهده ی متافیزیک می باشد.

رابطه بین فیزیک و متافیزیک

تاریخ پر از منازعات طرفداران متافیزیک و طرفداران علم است و هر بار یکی به دیگری آسیب می زده است. یکی از این موارد روزگار گالیله است که به خاطر حکومت افکار ارسطویی، دانشمندان نمی توانستند نظریات خود را به راحتی بیان کنند و گاهی حتی جانشان را برای چنین نظریاتی از دست می دادند. بعدها در قرن بیستم افرادی چون اعضای حلقه وین، به متافیزیک تاختند و آن را نه تنها علم نداستند، بلکه بی معنیش خواندند. بسیاری علم را به علوم تجربی محدود کردند و دیگر بخش ها (مثل متافیزیک) را از آن بیرون انداختند و عقایدی چون پوزیتیویسم را گسترش دادند. باز هم کسانی آمدند و از متافیزیک و فلسفه دفاع کردند. البته دقت کنید که این به این معنی نیست که هیچ کس نمی تواند هم به فیزیک اعتقاد داشته باشد و هم به متافیزیک.

اصول متافیزیک

  • هستی شناسی: هستی شناسی شاخه ای از فلسفه است که به مطالعه مفاهیمی مانند هستی، وجود، شدن و واقعیت می پردازد، به عبارتی مطالعه کردن در مورد آنچه که در حال حاضر موجود است و حتی فرض می شود که وجود دارد. گاها هستی شناسی را نیز علم هستی می نامند، یعنی متافیزیک عام در برابر متافیزیک خاص که متافیزیک خاص جنبه های خاص تر هستی را مورد بررسی قرار می دهد.
  • هویت و تغییر: متافیزیک دانانی که هویت را مورد بررسی قرار می دهند این سوالات را مطرح می کنند که هویت چه معنایی دارد؟ چگونه چیزی با خودش و حتی با چیز دیگری یکسان است؟ چیزی در دو لحظه از زمان خودش موجود باشد به چه معناست؟ معیارها برای تعیین هویت چیست؟ یونانیان باستان موضع های افراطی راجع به تغییر اتخاذ کردند. پارمنیدس (Parmenides) تغییر را به کلی انکار می کرد، در حالی که هراکلیتوس (Heraclitus ) استدلال می کرد که تغییر در همه جا وجود دارد: هیچ کس هرگز در یک رودخانه دو بار قدم نمی گذارد. هویت، که گاهی هویت عددی نامیده می شود، رابطه ای است که یک چیز با خود دارد و هیچ چیز با چیزی غیر از خودش ندارد. فیلسوف مدرنی که تأثیری ماندگار بر فلسفه هویت گذاشت، لایب نیتس (Leibniz) بود، که قانون تشخیص ناپذیری اشیاء همسان هنوز هم امروزه به طور گسترده پذیرفته شده است. وی استدلال می کند که اگر شی x با شی y یکسان باشد، هر خاصیتی که x داشته باشد، y نیز خواهد داشت. بنابراین به نظر می رسد که اشیا می توانند در طول زمان تغییر کنند. اگر قرار باشد روزی به یک درخت نگاه کنید و درخت بعداً برگ خود را از دست بدهد، به نظر می رسد که هنوز می توانید به همان درخت نگاه کنید. حال به بررسی دو نظریه رقیب برای توضیح رابطه بین تغییر و هویت می پردازیم که عبارتند از:
  1. پردورانتیسم (perdurantism): درخت را به عنوان مجموعه ای از عوامل درختی در نظر می گیرد.
  2. استقامت گرایی (endurantism): درخت در هر مرحله از تاریخ موجودیت دارد.
    استقامت گرایی با توسل به ویژگی های درونی و بیرونی راهی برای هماهنگ کردن هویت با تغییر پیدا می کند و همچنین بر این باورند که اجسام با گذشت زمان از نظر عددی کاملاً یکسان باقی می مانند. اما اگر قانون تشخیص ناپذیری همسانی لایب نیتس برای تعریف هویت عددی در اینجا استفاده شود، به نظر می رسد که اشیا باید کاملاً بدون تغییر باقی بمانند. با تمایز بین ویژگی های ذاتی و ویژگی های بیرونی، استقامت‌گرایان بیان می‌کنند که هویت عددی به این معناست که اگر برخی از شیء x با برخی از شیء y یکسان باشد، پس هر ویژگی ذاتی که x داشته باشد، y نیز خواهد داشت، بنابراین، اگر یک شی باقی بماند، ویژگی‌های ذاتی آن تغییر نمی‌کند، اما ویژگی‌های بیرونی می‌توانند در طول زمان تغییر کنند. علاوه بر خود شی، محیط ها و سایر اشیاء می توانند در طول زمان تغییر کنند. ویژگی هایی که به اشیاء دیگر مربوط می شوند حتی اگر این شی تغییر نکند تغییر می کند.
  • فلسفه فضا و زمان: اشیا در فضا و زمان برای ما ظاهر می شوند، در حالی که موجودات انتزاعی مانند کلاس ها، ویژگی ها و روابط اینطور نیستند. پرسش های اساسی که در مورد فضا و زمان مطرح می شوند عبارتند از: آیا فضا و زمان به‌طور مستقل از ذهن ما وجود بیرونی دارند؟ آیا فضا و زمان به‌طور جداگانه از یکدیگر وجود دارند؟ آیا زمان‌های دیگری به جز زمان اکنون وجود دارد؟ و …
  • رابطه علت و معلول: قانون علیت عبارت است از موجودی که تحقق یافتن موجود دیگری بدون آن محال است. برای مثال: اینکه می گوییم A باعث B شده است به این معنی است که اگر A اتفاق نمی افتاد B اتفاق نمی افتاد. اگر هدف علم درک علل و معلول ها و انجام پیش بینی در مورد آنها باشد، معمولاً علیت به عنوان پایه ای برای فلسفه ی علم مورد نیاز است.

شاخه های متافیزیک

  • کیهان شناسی متافیزیکی: کیهان‌شناسی متافیزیکی شاخه‌ای از متافیزیک است که به جهان به عنوان مجموع همه پدیده‌ها در مکان و زمان می‌پردازد. کیهان شناسی به طور خاص به منشأ جهان می پردازد. کیهان‌شناسی و کیهان‌شناسی متافیزیکی مدرن سعی می‌کند به پرسش‌هایی از قبیل: خاستگاه کیهان چیست؟ اولین علت آن چیست؟ آیا وجود آن ضروری است؟ اجزای مادی نهایی کیهان چیست؟ دلیل نهایی وجود کیهان چیست؟ آیا کیهان هدفی دارد؟
  • جبر و اراده آزاد: جبرگرایی بر این باور است که انسان هیچ نقشی در زندگی خود ندارد و تمام اتفاقاتی را که تجربه می کند از پیش تعیین شده است. در واقع جبرگرایی نقطه مقابل اراده ازاد است. فیسلوفانی که اعتقاد راسخ به جبر دارند، اراده ی آزاد را توهمی بیش نمی دانند که می توان باروخ اسپینوزا (Baruch Spinoza) تد هوندریچ (Ted Honderich) را به عنوان حامیان جبرگرایی نام برد. در این میان فیلسوفانی هستند که معتقدند می توان اراده ازاد و جبرگرایی را با یکدیگر آشتی داد و دیدگاهی میانه رو دارند که به انها برچسب جبرگرای نرم داده اند. فیلسوفانی که طرفدار جبرگرای نرم هستند می توان به توماس هابز (Thomas Hobbes) و بسیاری از فیلسوفان مدرن مانند جان مارتین فیشر (John Martin Fischer)، گری واتسون (Gary Watson)، هری فرانکفورت (Harry Frankfurt) اشاره کرد. ازادی خواهان به افرادی می گویند که اراده آزاد را می پذیرند اما جبرگرایی را رد می کنند که می توان به رابرت کین (Robert Kane) و آلوین پلانتینگا (Alvin Plantinga) اشاره کرد.
  • متافیزیک کاربردی: منظور از متافیزیک کاربردی این است که متافیزیک در بسیاری از شاخه های علم، فلسفه و فناوری و اطلاعات کاربرد عملی دارد. شاخه‌های اجتماعی فلسفه مانند فلسفه اخلاق، زیبایی‌شناسی و فلسفه دین (که به نوبه خود موضوعات عملی مانند اخلاق، سیاست، حقوق و هنر را به وجود می‌آورند) همگی نیازمند مبانی متافیزیکی هستند که می‌توان آن‌ها را شاخه‌ها یا کاربردهایی در نظر گرفت. برای مثال، آنها ممکن است وجود موجودات اساسی مانند ارزش، زیبایی و خدا را فرض کنند. سپس آنها از این فرضیه ها برای تایید استدلال های خود از متافیزیک استفاده می کنند.
  • فلسفه ریاضیات: روش های مختلفی برای تنظیم مفهوم عدد در نظریه های متافیزیک وجود دارد. نظریات افلاطونی اعداد را خود مقوله ای اساسی فرض می کنند. برخی دیگر آن را متعلق به یک نهاد به نام “گروه” می دانند که سایر موجودیت ها را تشکیل می دهد یا می توانند رابطه ای باشد که بین چندین گروه از موجودیت ها برقرار است.

ارتباط متافیزیک و سایر رشته ها

  • علوم پایه: قبل از تاریخ علم مدرن، مسائل علمی به عنوان بخشی از فلسفه طبیعی مطرح می شد. اما در پایان قرن هجدهم، برای متمایز کردن آن از سایر شاخه‌های فلسفه، «علم» نامیده شد و علم و فلسفه از آن زمان به عنوان رشته های جدا از هم در نظر گرفته شده اند.
  • الهیات: بین آموزه های کلامی و تأمل فلسفی در فلسفه یک دین (مانند فلسفه مسیحی) رابطه وجود دارد، تأملات فلسفی کاملاً عقلانی است. در نگاه به این دو رشته، اگر حداقل یکی از مقدمات یک برهان از وحی ناشی شود، بحث در حوزه الهیات قرار می گیرد، در غیر این صورت در حوزه فلسفه قرار می گیرد.

رد متافیزیک

برخی از افراد معتقدند که بسیاری از متافیزیک ها یا تمام آن را باید رد کرد. در قرن شانزدهم، فرانسیس بیکن (Francis Bacon) مابعدالطبیعه اسکولاستیک  (scholastic) را رد کرد و برای آنچه که امروزه تجربه گرایی نامیده می شود، استدلال اورد که بعدها به عنوان پدر علم تجربی مدرن شناخته شد. در قرن هجدهم، دیوید هیوم (David Hume) موضع محکمی گرفت و استدلال کرد که تمام دانش واقعی یا شامل ریاضیات یا مسائل واقعی است و متافیزیک، که فراتر از اینها است، بی ارزش است. اما در دهه 1930 آیر (A.J. Ayer) و رودولف کارنپ (Rudolf Carnap) موضع هیوم را تایید کردند اما آنها استدلال می کردند که گزاره های متافیزیکی نه درست هستند و نه نادرست، بلکه بی معنا هستند، زیرا بر اساس تئوری تأیید پذیری معنا، یک گزاره تنها زمانی معنادار است که شواهد تجربی موافق یا علیه آن وجود داشته باشد.

توانایی های متافیزیکی انسان

درون هر فردی یک سری توانمندی های بالفطره ی متافیزیکی وجود دارد که بسته به شرایظ و توانایی های فرد آنها بروز پیدا میکنند. برخی از نشانه های متافیزیکی عبارتند از:

  • رویا دیدن واضح: دیدن خواب های صادقه و دیدن ارواح در خانه.
  • حس کردن صداهای خاص و عجیب: شنیدن صدا یا علائمی که نشان دهنده روح در خانه است.
  • تجربه های عجیب پس از مرگ اطرافیان: هنگامیکه عزیز از دست رفته یک سری موارد را به ما یادآوری می کند به این صورت که قرار ملاقاتی داریم اما فراموش کرده ایم اما آن فرد به ما الهام می کند که یک قرار ملاقاتی داری.
  • دوست داشتن وسایل قدیمی: دیدن مکان ها و وسایل قدیمی حس بسیار خوبی به شما میدهد.

هدف متافیزیک چیست ؟

از یک طرف هدف متافیزیک این است که باورهای افراد درباره جهان را بررسی کند و ببیند که درست هستند یا نه. باور افراد درباره جهان نه تنها روی زندگی خود آن ها تاثیر می گذارد بلکه با توجهی به رفتاری که در پیش می گیرند، روی زندگی دیگران هم تاثیر خواهد گذاشت. از طرف دیگر متافیزیک اهدافی منطقی دیگری مثل ایجاد نظریه های معتبر هم دارد. ممکن است گاهی هدف فیلسوفان زیبایی شناسی باشد. شاید هم فیلسوفان بخواهند با ایجاد ابزارهای مفهومی، کارهایی کاربردی و عملی انجام بدهند. گاهی ممکن است فیلسوفی چند تا از این اهداف را با هم ترکیب کند.

خلاصه این که متافیزیک به شکل های مختلفی روی زندگی ما تاثیر می گذارد. بگذارید ساده تر بگویم. از دوران شیرخوارگی گرفته تا پس از مرگ ما. وقتی کودک بودید، اتفاق نیفتاده بود که در خواب هیولا یا فرشته ای را ببینید؟ تا به حال فکر کرده اید چرا چنین اتفاقی برایتان افتاده است؟ مگر آن ها را از نزدیک دیده بودید؟ بعدها که بزرگتر شدید، از خودتان نپرسیدید کیستید؟ از کجا آمده اید؟ هدف از آمدنتان چه بوده است؟ سوالاتی در مورد خدا نپرسیده اید و نخواسته اید جز با دین و روش های عرفانی، با دلایل منطقی وجود او را درک کنید؟ جواب کدام یک از این سوالات را می توانید در کتاب های علوم تجربی پیدا کنید؟ هیچ کدام! تمام این ها در حیطه متافیزیک قرار می گیرد.

کلام آخر

متافیزیک ذهن انسان را از دیر باز به خود مشغول کرده است. از دوران ارسطو گرفته تا همین الان. نه محدود به زمان است و نه محدود به مکان. هر چند به گفته ارسطو تالس اولین کسی بود که از متافیزیک صحب کرد، اما بعد از او سقراط پدر این علم شد و بعدها هم فیلسوفان زیادی از فارابی گرفته تا هگل، زندگی خود را وقف آن کردند. نقش متافیزیک را نمی توانید در زندگی نادیده بگیرید. پس هر از چند گاهی کتابی در این زمینه بخوانید و جواب سوال هایتان را بگیرید.

سوالات متداول در مورد متافیزیک

[sp_easyaccordion id=”21546″]

یک پاسخ

  1. سلام دوستان
    بنظر من متافیزیک یه علوم غریبه هست که در ذهن انسان تشکیل میشود و ارتباط با دنیای دیگیری و مخلوق دیگری را تشکیل می‌دهد که اتفاقات طبیعی را غیر طبیعی انجام میدهد با کمک علم واز نظر من با مخلوقی دیگر
    شاید در بعد منفی باشد با انسانی منفی
    شاید در بعد مثبت باشد با انسانی مثبت
    و لله الامر جمیعا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *